و من برگ بودم كه توفان گرفت و ديدم كه اين قصه پايان گرفت
بهار تو آمد به ديدار من و آخر مرا از زمستان گرفت
كوير تنت را به باران زدند تن آسمان از عطش جان گرفت
تو مي رفتي و چشم من چشمه بود و من خيس بودم كه باران گرفت
عجب بارشي بود بر جان من كه چون رودي از عشق جريان گرفت
هواي تو بود و خيال تو بود كه دست مرا در خيابان گرفت
حقيقت همين است اي نازنين كه چشمت غزل داد و ايمان گرفت
تو و كوچه و آن زمستان سرد و من برگ بودم كه توفان گرفت

پای تو نشستم/ببین که اخرش چی شد
آرزوهای قشنگم /واسه تو سهم کی شد؟
دلمو شکستی و رفتی پیِ کاره خودت
اینا تقصیرِ توئه / اون دلِ بیمارِ خودت
دلِ بیمارِ خودت
خیلی دلم ازت پره / بدجوری از تو دلخوره
یه روز تلافی میکنه / دل از دلِ تو میبره
قلبمُ پس فرستادی / خوب خودتو نشون دادی
من خودمم خسته شدم / پاشو برو ، تو آزادی
میدونستم ، مزه ی عشقم دلتُ میزنه
دلِ تو یه تیکه سنگِ خوب محالِ بشکنه
تورو دستِ کم گرفتم / که این شد آخرش
هنوزم خاطرت اینجاست / بیا بردار ببرش
بیا بردار ببرش
خیلی دلم ازت پره / بدجوری از تو دلخوره
یه روز تلافی میکنه / دل از دلِ تو میبره
قلبمُ پس فرستادی / خوب خودتو نشون دادی
من خودمم خسته شدم / پاشو برو ، تو آزادی

|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9